ستاره و فرشته ::
دوشنبه 85/11/23 ساعت 6:44 عصر
در چشمانم کودکی می جویم
کودکی که از سر شوق به زمان مینگرد
و نمی اندیشد
به فراسوی خیال
همه چیز رنگ صفا رنگ خودش را دارد
آفتاب زرد است
قطرات باران شیشه ای رویایی
حوض سبزیها جنگلی بی پایان
حوض ماهی ها دریاست
در چشمانش به چه می اندیشم
به بزرگی خیال
به بلوغ اینکه من هم روزی شاخه کودکیم را می چینم
و قدم بر میدارم به هیاهوی زمین
بر زمین تر
که شده از باران خیس نه بلور هوا
و من از پایینش به خودم مینگرم که چه سازم تن این وهم عظیم
تن آن رویاها
پرده بر پلک پریشانی خویش پرده بر روزنه کودکی
نوشته های دیگران()